کنار بستر پدر پریشان زانو زده بود. پدر دختر را فرا خواند تا رازی را در گوشش زمزمه کند.به ناگه چهره اش بر افروخته شد، مدتی بود مادر نخندیده بود.فکر کردیم پدر بزرگ خبر شفای خود را به مادر داده است.
پدر جان، پدر بزرگ به مادر چه گفت؟
دخترکم این سؤال را نپرس.خبری که پدربزرگت به مادر داد جگرم را سوزاند.مادرت اولین کسی است که به پدر بزرگت می پیوندد.
سال یازدهم هجرت، سال وفات پیامبر، آغاز ماجرای غم در خانه ی علی بود.هنوز گرمای بدن رسول خدا بر بدن علی (علیه السلام) حس می شد که نابکاران زمانه در ثقیفه جمع شدند تا بر تاریخ مهر مظلومیت بزنند.از آن روز خانه ی علی روی شادی را به خود ندید.مدام نوید پیامبر در گوش علی طنین انداز بود که:((دخترم! بعد از من تو اولین کسی هستی که به بابا می پیوندی.))
این بود که زهرا بر در خانه ی اصحاب می رفت تا عهد چند ماه پیششان را در غدیر به آنها یاد آوری کند.اما پاسخ چه بود؟(( دیر آمدی زهرا ، ما نمی توانیم بیعت خود را پس بگیریم.اگر زودتر می آمدی حتما با علی بیعت می کردیم.)) چه توجیه مضحکی!!! خدایا این مردم را چه شده است؟ هنوز چند صباحی بیش از رحلت رسول خدا نمی گذرد.
آری زهرا می گریست. زهرا یر دستان بسته ی علی می گریست.زهرا بر مظلومیت شیعه می گریست.زهرا بر بی شرمی دنیا زدگان می گریست.زهرا بر وضع اسف بار آینده ی مسلمانان می گریست. زهرا می گریست... به زهرا بگویید یا شب گریه کند یا صبح.ما از دستش آسایش نداریم.
این روزها باید فریاد ((امان از دل زینب سر داد))... خوشحال شد .بالاخره مادر دست به دعا برداشته! خدا کند برای شفایش هم دعا کند.اما ... هر چه منتظر ماند... نه انگار مادر...((دخترم! می خواهم دعایی بکنم ،تو آمین بگو ))
خدایا مرگ فاطمه را برسان!
همسایه ها بخوابید،راحت تر از همیشه
آخه صدای زهرا دیگه بلند نمی شه
خدایا بابا راکمک کن...
دل بابا/دل دریا/دل طوفانی ابرا/چشاشون به چشم ماهه/کنار تربت زهرا
حسنین روی پیکر مادر می افتند تا برای آخرین بار وداع کنند.
((یا علی حسنین را از مادر جدا کن که کائنات تحمل دیدن این صحنه را ندارند.))
و ناگهان دو دست از قبر بیرون می آید:دخترم امشب پدر میزبان توست.
مدینه در دهان شب فرو رفته است.مردمان همه خفته اند.سکوت مرموز شب گوش به گفت و گوی آرام علی دارد.
اشک می ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا گل یاس کبود
شب است و علی که سخت تنها مانده ، از امشب علی هم در شهر تنهاست و هم در خانه.بی پیغمبر،بی فاطمه.همچون کوهی از درد،بر سر خاک فاطمه نشسته است.شب خاموش و غمگین،زمزمه های تنهایی او را گوش می دهد.مدینه بی وفا و بدبخت در سکوتی وقیح فرو رفته است.
نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی بر می آید، از سر قبر فاطمه به خانه ی خاموش علی می برد.
و امشب آغاز تنهایی علی است...
و امشب آغاز مصائب بانوی صبر است...
و امشب آغاز غربت حسن است...
و امشب آغاز مظلومیت حسین است..
و امشب آغاز بی کسی شیعه است...
همین الان دعا کنید... برای ظهور.
علی یارتون.
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :96390
ممنونم ای تیر سه شعبه
ننگ عرب؛سید حسن
خدا مهم تره یا نماز
من داره یادم می ره!!
ریشه تفاوتها
اینجا دنیاست....
باز شکاری ولی عهد دوبی
گنجشک آره، کله اش نه
درود بر بی حجابی
بهشت نامطلوب
تابستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387
زمستان 1387
زمستان 87
بهار 88
تابستان 88